بچه هایی که هیچوقت بزرگ نمی شوند
بسیاری از خانواده ها، آنقدر که به فکر درس و تحصیل و کلاس های اضافه و مختلف، و مدرک «دکتر» و «مهندسی» گرفتن فرزندان و طلا و خانه و اتومبیل و جهیزیه هستند، در اندیشه آموزش شیوه «زندگی» به فرزندان خود نمی باشند؛ و نتیجه این می شود که پسر فارغ التحصیل دانشگاه، بلد نیست از نانوایی «نان» بخرد و دختر فارغ التحصیل دانشگاه بلد نیست در آشپزخانه خورشت قورمه سبزی که هیچ، نیمرو بپزد.
دو استاد و عضو هیئت علمی دو دانشگاه مختلف در استان یزد، پس از چند سال، زندگی مشترکشان به فصل آخر می رسد، چرا که در زندگی «زبان» همدیگر را نمی فهمند. نیازها و احساسات همدیگر را درک نمی کنند و اینگونه است که در نهایت، راهی را که بعضی افراد معتاد و بدبخت و بیسواد جامعه به اجبار رفته اند، می روند و انتخاب می کنند.
استادان زن و مردی که در زندگی خصوصی و خانوادگی خود مشکل داشته و «سبک» و «شیوه» زندگی را «بلد» نبوده و نیستند، راهنما و مربی و راهبر دانشجویان جوان می شوند، و آنگاه است که عقده ها و کینه ها و کمبودها نیز جزئی از شیوه تدریس و آموزش می گردد.
دختر و پسری تحصیلکرده و از خانواده هایی مرفه، در جشنی تشریفاتی و پر هزینه با هم وصلت می کنند، جهیزیه سنگین و «نقره» خانواده عروس با «طلا» و «اتومبیل» خانواده داماد جمع می شود، و یک زندگی مشترک که بر پایه های مادیات گذاشته گشته، بنا می گردد، یک خانه سستی که با وسایل غیرمستحکم در مسیر باد ساخته می شود و اینچنین است که با وزش کوچکترین نسیم، ناگهان سقف پوشالی خانه رویاها به پرواز در می آید و در نهایت خانه ای بجا نمی ماند. چرا که پدر و مادرها بجای ساختن «آشیانه»، برای فرزندانشان «خانه» ساخته بودند.
سالها رفت و آمد از «دانشگاه» به «دادگاه» و طی شدن عمر و جوانی دو استاد دانشگاه در پله های دادگاه، چه حاصلی جز افزایش کینه و بغض و نفرت و تبعات اجتماعی در جامعه دارد؟ این «من» های خود نشناخته، هیچکدام حاضر نیستند تا «گرمی» از خود کم کرده و یک درجه از «منیت» خود بکاهند و پائین بیایند؛ و اینچنین است که فاصله ها در جامعه بیشتر و بیشتر می شود، و مسائل فرهنگی و اجتماعی پولدارها و تحصیلکرده ها، لای لفافه ای پیچیده و پنهان می ماند، مسائلی که تاثیرات عمیق خود را در دراز مدت بر جامعه خواهد گذاشت، زیرا که این ویروس و بیماری پنهان نگه داشته شده، بسادگی بدیگران و بخصوص دانشجویان سرایت می کند و اینجاست که وظیفه انتخاب هیئت علمی و اساتید دانشگاهها بسیار مشکلتر از پیش می شود. آیا برای انتخاب یک عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه، بررسی سوابق علمی و تحصیلاتی کافی می باشد؟ جامعه و دانشگاه درگیر سیاست، از مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه غافل مانده و اینگونه می شود که حاصل و دستآورد بسیاری از دانشگاههای امروز جامعه چیزی جز «هیچ»» و «پوچ» نیست.
زبان و فرهنگ مشترک، گمشده بسیاری از خانواده های تحصیلکرده و مرفه جامعه امروز ایران می باشد. مسئله و مشکلی که در بسیاری از خانواده های فقیر و کم سواد که مدرک دکتری و مهندسی ندارند، موضوع کم اهمیت حل شده ای است، چرا که زنان و مردان بیکار و فقیر، زبان هم را بسیار بهتر از زنان و مردان سیر و ثروتمند می فهمند. نداری، حس و زبان مشترک است و سقف آرزوها آنقدر کوچک است که دستیابی به آن از دور بسیار ساده بنظر می رسد. عشقی را که در نگاه زن و مرد کم سواد و بیکار و بی پول اینسوی شهر در میان یک اتاقک خرابه درون زیرزمین نمور دیدیم، ذره ای از آن را در نگاه و وجود دو استاد تحصیلکرده مرفه دانشگاه ندیدیم، که قلبها سرشار از مهر پول و طلا و نقره و اتومبیل و پست و «تیتر» بود و جایی برای وجود عشق باقی نمانده بود. بسیاری از فقیران و محرومان جامعه اگر چیزی برای خوردن و جایی برای راحت خوابیدن ندارند، در عوض عشق و انگیزه زندگی دارند، و بسیاری از افراد مرفه و ثروتمندی که کمبود های مادی ندارند، عشق و انگیزه ای نیز جز کسب بیشتر ثروتی که به آن احتیاجی ندارند، ندارند. ثروتی که در نهایت روی زمین باقی می ماند، و ای کاش که بسیاری از انسانها متوجه می شدند که عمر «طلا» بسیار بیشتر از عمر انسانها است، و طلاهایی که از چند هزار سال پیش سالم به امروز رسیده، چند هزار سال بعد نیز همینگونه باقی خواهد ماند، در حالیکه به دارندگانشان هیچگاه وفا نکرده اند!
جدایی و طلاق در خانواده های محروم و فقیر، ریشه در «اعتیاد» و «بیکاری» دارد و در خانواده های مرفه و تحصیلکرده ریشه در شیوه «تربیت» و ثروت و قدرت.
تلاش برای پیدا کردن زبان مشترک در بین دو فرد تحصیلکرده ای که ادعای «فهمیدن» دارند بسیار مشکل و بعبارتی ساده تر غیر ممکن است، چرا که وقتی «عشق» نباشد، زبان و درد مشترکی نیز در کار نیست و همان بهتر که جامعه، همچنان اسیر طلاق های عاطفی باشد. طلاق هایی که تبعات بسیار سنگینی برای جامعه فردای ایرانی خواهد داشت و این موضوع مهمی است که سیاستمداران و مدیران و مسئولان فرهنگی از آن غافل می باشند.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 20,مه,2025